پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

یک سری از وسایل سیسمونی پینگیل 4

سلام توت فرنگی مامان خوبی؟ امروز هم اومدم با چند تا از عکس های سیسمونی ات . لازم به ذکر هست که اگر میبینی لباسا رو بعضا از کاور در نیاوردم به این علت بوده که نمیخواستم کثیف بشن. هر وقت کمدت آماده شد برات عکس های واضحتر میزارم. برچسب ها و ستاره های شب نمای اتاق نی نی :   چند دست لباس و شلوار جین پیشبندی نی نی : چند دست لباس دیگه و جلیقه شلوار کبریتی نی نی : لباسها بافتنی و کاپشن و شال و کلاه نی نی :                          لباس تو خونه ای نی نی : امیدوارم مورد توجه واقع شده باشه. تا بعد که بقیه عکس ها رو...
29 تير 1390

نگرانی های مامان

سلام وروجک مامان حالت چطوره؟ راستش من زیاد خوب نیستم. میدونی چرا؟ الان دو سه روزه بی حالم،کسلم،حوصله هیچ کاری رو ندارم. دیروز رفتم دکتر،خانوم دکتر گفت آزمایشها نشون میده که کم خون شدی.بی حالی و خستگی مفرطی هم که داری بخاطر همین کم خونیه. ایشون گفتند: قرص مکمل ها رو، روزی دوتا بخورم. پسته خام بیشتر بخورم،چای نخورم. به جان خودم همه این کارا رو انجام میدم.اما نمیدونم چرا اینجوری شدم. تازه وقتی صدای قلبت رو شنید گفت نی نی افقی خوابیده توی دلت و نچرخیده(حتی بریچ هم نبودی مامان).  اگر بریچ بودی احتمال چرخیدنت بیشتر بود. اما خانوم دکتر گفت تا هفته 35 صبر می کنیم اگر نچرخید ،دیگه نمیچرخه و باید سزارین بشی...
28 تير 1390

غیبت چند روزه مامان

سلام قند عسل مامان و بابا حالت چطوره؟ قهری با مامان؟ حق داری چند روز بود نیومده بودم برات مطلب بذارم. آخه میدونی بابایی سه شنبه منو فرستاد آبادان،چون می خواست چهارشنبه بره اصفهان. عمه بزرگ بابا فوت کرده.و بابایی باید برای مراسمش میرفت   و چون من تو شرایطی نیستم که تنها باشم گفت برو خونه مامانجون رحیمه. آبادان هم اینترنت بود اما میدونی چیه،سیستم عمو اسماعیل برنامه فایر فاکس نداشت،و نمیتونستم برات شکلک یا عکس بذارم. منم با خودم گفتم بذار وقتی رفتم خونه برات مطلب مینویسم. امروز صبح بابایی از راه رسید و من رفتم دنبالش و اومدیم خونه. گفتم بیام برات بگم من و بابایی هرجا باشیم دوستت داریم.   ...
25 تير 1390

شعر کودک سیاه پوست برنده جایزه ادبی

When I born, I black. When I grow up, I black. When I go in sun, I black. When I scared, I black. When I sick, I black and When I die, I still black. And you white fellow, when you born, you pink. When you grow up, you white. When you go in sun, you red. When you cold, you blue. When you scared, you yellow. When you sick, you green. And when you die, you gray And you call me colored وقتی من متولد شدم سیاه بودم. وقتی بزرگ شدم سیاه بودم . در جلو خورشید سیاه بودم. وقتی سوختم یا زخمی شدم سیاه بودم. وقتی مریض شدم سیاه بودم. وقتی مردم بازم سیاه بودم. و اما شخص سفید پوست : زمانیکه به دنیا اومدی صورتی بودی . وقتی بزرگ ش...
21 تير 1390

یک سری از وسایل سیسمونی پینگیل 3

سلامی به گرمی هوای امروز من دوباره اومدم. راستش بابایی که خوابید من خوابم نرفت. پیش خودم گفتم چکار کنم؟چکار نکنم؟بعد فکر کردم بیام عکس یک سری دیگه از وسایل پینگیل رو براتون بذارم. خب... سرویس غذاخوری چینی و سماور نی نی : چند تا از عروسکها و ماشینها و سطل زباله نی نی :(بقیه عروسکها رو وقتی چیده شدند میبینید)   چند دست لباس،جوراب و زانو بند نی نی :   لباس هندوانه ای نی نی : (کادوی خاله زهرا مامان مه سما) سرویس حوله،حوله لباسی و ست شامپو و صابون نی نی :   تا اینجا رو داشته باشین تا بقیه عکس ها رو آماده کنم. عصر بخیر     ...
20 تير 1390

سونوگرافی ماه هفتم

سلام جوجه قناری مامان حالت چطوره؟ دیروز بعد از ظهر همراه بابایی رفتیم آبادان. برای انجام سونوگرافی که دکتر برام نوشته بود.ساعت 7:30  اونجا بودیم. طبق معمول شلوغ بود. وقتی دفترچه رو دادم به مسئول پذیرش،گفت یک ساعت دو ساعت باید بشینی توی نوبت.منم به بابایی گفتم بریم یه چرخی بزنیم و برگردیم                                                           ...
20 تير 1390

یک سری از وسایل سیسمونی پینگیل 2

سلام عشق مامان حالت چطوره ؟ خوبی سرحالی کیفت کوکه؟ دماغت چاقه؟ امروز میخوام عکس یک سری دیگه از وسیله های سیسمونی ات رو بذارم: (از خیلی چیزا فاکتور گرفتم و عکس ها رو مختصر میگذارم) کهنه خشک کن، بقچه قنداق و شورت چسبی های نی نی : داروهای گیاهی مامان و نی نی : تشکهای تعویض،پتو دور پیچ و پتوی گلبافت نی نی،اون متکا آبیه مال مامان بوده : شیشه شیر،فلاکس،جغجغه،وازلین،لثه کش،پوار،قاشق،برس،گوش پاک کن،پستونک،تب سنج، مسواک،شیشه شور و حوله های فشرده نی نی :   خب برا امروز کافیه خسته شدم عزیزم .البته نه از نوشتن برای پینگیل، از نشستن مدام خسته شدم بقیه عکس ها رو تو یک فرصت دیگه آپلود میکنم. من...
18 تير 1390

یک سری از اولین های پینگیل و مامان

سلام عزیزم ، برگ گل تمیزم ; میخوام تا اونجا که یادم میاد اولین های شما رو بنویسم. اولین کسی که فهمید باردارم بابایی بود. (14/11/1389) اولین خوراکی که من و شما باهم هوس کردیم پفک نمکی بود. اولین سونو گرافی بارداری رو در تاریخ  7/12/1389 انجام دادم. اولین بویی که حالم رو بد میکرد، بوی حمام  بود. اولین غذایی که هوس کردم کله پاچه بود.     اولین تکون خوردنت رو ، 5 فروردین حس کردم.با تکون خوردنت منو ازخواب بیدار کردی. اولین بار صدای قلب نازنینت رو  15/1/1390 شنیدم.(خانوم دکترت باور نمی کرد  در هفته 13 هم بتونه صدای قلبت رو بشنوه.) بگو ماشالله فعلا همینا یادم بود. بعدا ب...
17 تير 1390

اول دفتر به نام ایزد دانا

سلام نمیدونم چطوری شروع کنم ؟ یه حس غریبی دارم ، حسی که تازه درکش کردم ، یه حس پاک و مقدس یه حس لطیف......... حس مادر شدن. سه سال از ازدواجمون میگذره . بذار اول خودمون رو معرفی کنم. من مامان مریم هستم وبابایی توکوچولوی ناز،باباابراهیمه. ما با عشق ازدواج کردیم و تصمیم گرفتیم هر وقت توان پدر و مادر شدن رو توی خودمون حس کردیم این مسئولیت عظیم رو بپذیریم. من همراه خانواده ام تهران زندگی میکردم ، و بعد که با بابایی آشنا شدم و ازدواج کردم به آبادان اومدم . یکسال بعد اومدیم خرمشهر تا بابایی به محل کارش نزدیکتر باشه. خیلی ها بهمون ایراد گرفتند که چرا زود نینی دار نمیشیم. خیلی ها هم پیش خودشون فکر کردند شاید ما مش...
17 تير 1390

موضوع بندی مطالب وبلاگ

سلام مامان اومدم بگم من یه اشتباهی کردم ، مطالب نوشته شده تو وبلاگت رو موضوع بندی نکردم. اگر الان برم مطالب قبلی رو موضوع بندی کنم همه تاریخ هاشون بهم میریزه. معذرت میخوام عزیزم .از این به بعد هر مطلبی نوشتم تو پوشه خودش بایگانی میکنم.عذرم رو بپذیر. قربون گل کوچولوی مهربونم ...
17 تير 1390